حکایت کرامت درویش و احادیث وفای به عهد
درویشی در کوهستان دور از مردم به راز و نیاز با خداوند مشغول بود.
در آنجا درختانِ بسیاری از جمله سیب و گلابی وجود داشت که درویش فقط از آنها می خورد و غذای دیگری برای خوردن نداشت. روزی با خداوند عهد بست که از آن میوه ها نچیند،بلکه از میوه هایی که باد آن ها را زیرِ درخت می ریزد استفاده کند.او مدتی به پیمانش وفادار بود. تا اینکه خداوند خواست او را امتحان کند.
به همین منظور پنج روز هیج میوه ای از درخت نیفتاد.درویش در این پنج روز بسیار گرسنه و ضعیف شد و توانایی عبادت کردن را نداشت.سرانجام عهد خود را شکست و از درخت گلابی و سیب چید و آنها را با حرصِ زیاد خورد.خداوند به سبب این پیمان شکنی او را در بلای سختی افکند.
روزی،گروهی از دزدان که از غارت کاروانی بر می گشتند به کوهستان آمدند تا اموالی که غارت کرده بودند میان خود تقسیم کنند.مردی آنها را دید و فورا به داروغه خبر داد.سربازان شاه به کوهستان حمله کردند و همه ی دزد ها را دستگیر کردند.مرد درویش هم که در نزدیکی آنان بود توسط سربازان دستگیر شد.چون ماموران فکر کردند او هم یکی از دزدان است.
در روز محاکمه یک دست و یک پای دزدان قطع شد.نوبت به درویش رسید ابتدا یک دست او را قطع کردند اما یکی از افراد سر شناس او را شناخت و گفت:«صبر کنید، من این مرد را می شناسم،دزد نیست بلکه مرد درویشی است در کوهستان به عبادت می پردازد.»وقتی این خبر به داروغه رسید،از درویش عذرخواهی کرد.درویش نیز با مهربانی هرچه تمام تر او را بخشید و گفت:«این سزای کسی است که پیمان می شکند.»
او پس از این ماجرا به کوهستان برگشت و به دور از مردم به راز و نیاز پرداخت.روزی یکی از دوستانش برای دیدن او به کوهستان رفت. از دور دید که کنار درختی نشسته است و با دو دست زنبیل می بافد.وقتی به نزد درویش رفت درویش از دیدن او تعجب کرد و گفت:«چرا بدون خبر پیش من آمدی؟»دوستش گفت:«تو یک دست داشتی،ولی حالا میبینم که هر دو دست سالم است مگر معجزه ای انجام داده ای که دستت سالم شده است.»درویش گفت:«باید این را تا آخر عمر به کسی نگویی»
اما به مرور زمان راز درویش بر ملا شد و داستان معجزه اش بر سر زبان ها افتاد.روزی مرد درویش به راز و نیاز با خدا پرداخت و گفت:«چرا این راز بین مردم منتشر شد؟»خداوند فرمود:«چون مردم تو را ریا کار می دانستند و از این که با دزدان دستگیر شده بودی به تو تهمت های زیادی می زدند.به همین خاطر با فاش شدن این راز همه ی این بد گمانی ها نسبت به تو بر طرف شد.»
منبع: بر گرفته از مثنوی مولوی
سوره بقره آیه 177: نيكى، (تنها) اين نيست كه (به هنگام نماز،) روىِ خود را به سوى مشرق و (يا) مغرب كنيد (و تمام گفتگوى شما، در باره قبله و تغيير آن باشد و همه وقت خود را مصروف آن سازيد) بلكه نيكى (و نيكوكار) كسى است كه به خدا، و روز رستاخيز، و فرشتگان، و كتاب (آسمانى)، و پيامبران، ايمان آورده و مال (خود) را، با همه علاقه اى كه به آن دارد، به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مى كند نماز را برپا مى دارد و زكات را مى پردازد و (همچنين) كسانى كه به عهد خود- به هنگامى كه عهد بستند- وفا مى كنند و در برابر محروميتها و بيماريها و در ميدان جنگ، استقامت به خرج مى دهند اينها كسانى هستند كه راست مى گويند و (گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است) و اينها هستند پرهيزكاران
امیرالمومنین علیهالسلام می فرماید: عهدها و پیمانهایی که میبندیم، قلادهای است که تا روز قیامت بر گردنمان خواهد ماند. اگر کسی به عهدش وفا کند، خداوند نیز مراعات حال او را مینماید، و اگر نقض پیمان کند، خداوند خوارش می گرداند، و هر کس عهد هایی را که بسته کوچک بشمارد همان عهدها از او در نزد خدایی که انسان را به حفظ پیمان ها سفارش نموده است، شکایت می کنند.
امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا با مردى در محلی وعده گذاشت و فرمود: من در اينجا هستم تا بيائى،فرمود: خورشيد بر آن حضرت سخت تابيد و يارانش گفتند يا رسول الله كاش به محلی سایه دار جابجا مي شدید،فرمود: من در اينجا با او وعده كردم و اگر نيامد او است كه جدائى كرده.
- قصص الأنبياء ـ به نقل از عمّار ـ : من گوسفندان خانواده خودم را مى چراندم و محمّد صلى الله عليه و آله نيز گوسفند مى چراند. به او گفتم : اى محمّد! مى آيى به فخ برويم؛ چون من در آنجا چراگاه پر علف و شادابى سراغ دارم؟ گفت : آرى. فردا كه به فخ رفتم، ديدم محمّد صلى الله عليه و آله از من زودتر رفته و ايستاده است و گوسفندانش را از چراگاه دور مى كند. گفت : چون با تو وعده گذاشته بودم دوست نداشتم كه پيش از تو بچرانم.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : نزديكترين شما به من در موقف فرداى قيامت، راست گوترين شما و امانتدارترينتان و پايبندترين شما به عهد و پيمان و خوش خوترين شما و نزديكترين شما به مردم است.
امام رضا عليه السلام فرمود : آيا مى دانى چرا اسماعيل را صادق الوعد (خوش قول) گفته اند؟ عرض كردم : نه. فرمود : با مردى [در جايى] وعده گذاشت و يك سال به انتظار او نشست.
امام صادق علیه السلام فرمود: شخصی به نام همام که عابد و ناسک بود نزد امیر مؤمنان علیه السلام آمد و گفت: ای امیر مومنان مومن را آنچنان توصیف کن که برایمان مجسم شود. حضرت شروع به توصیف مومن فرمود: ای همام! مومن زیرک و داناست...در دوستی خالص و در عهد و پیمان وفادار است...
امام زين العابدين عليه السلام : چهار چيز است كه هر كس داراى آنها باشد اسلامش كامل مى گردد و گناهانش ريخته مى شود و پروردگار خويش را ديدار مى كند در حالى كه از او خشنود است : آن كه براى خدا، به تعهّد خود در قبال مردم عمل كند، و با مردم راستگو باشد، و از ارتكاب هر آنچه نزد خدا و مردم زشت است شرم كند، و با خانواده خود، خوش اخلاق باشد.
منبع بعضی از احادیث: بحارالأنوار ج 72 ص 92 تا ص 96
اندرو متیوس میگه :